• وبلاگ : خاكسترينه
  • يادداشت : طلوعي دوباره
  • نظرات : 6 خصوصي ، 69 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    «ـ نازلي! بهار خنده زد و ارغوان شكفت.

    در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير.

    دست از گمان بدار!

    با مرگ نحس پنجه ميفكن!

    بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . .»

    نازلي سخن نگفت؛

    سرافراز

    دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .

    نازلي سخن نگفت؛

    چو خورشيد

    از تيرگي برآمد و در خون نشست و رفت . . .

    نازلي سخن نگفت

    نازلي ستاره بود

    يك دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت . . .

    نازلي سخن نگفت

    نازلي بنفشه بود

    گل داد و

    مژده داد: «زمستان شكست!»

    و

    رفت . . .