دلي که پيش تو ره يافت باز پس نرود هواي گرفته عشق از پي هوس نرود به بوي زلف تو دم ميزنم درين شب تار ورنه چون سحرم بي تو يک نفس نرود چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم که ياد باغ بهشتش درين قفس نرود نثار آه سحر ميکنم سرشک نياز که دامن توام اي گل زدسترس نرود دلا بسوز و به جان برافروز آتش عشق کزين چراغ تودودي به چشم کس نرود فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است که کار دلبري گل زخار و خس نرود دلي که نغمه ناقوس معبد تو شنيد چو کودکان ز پي بانگ هر جرس نرود بر آستان تو چون سايه سر نهم همه عمر که هرکه پيش تو ره يافت بازپس نرود.....يا حق