محرم سينه ها غرق ملالي ديگر است
جاري از چل چشمه دلها زلالي ديگر است
با حلولش برنخيزد جز فغان از عاشقان
طاق ابروي محرم را هلالي ديگر است
بس که لحظه لحظه هايش سرخ و عاشورايي است
سير شيون کردنش امر محالي ديگر است
لحظه اي با لحظه هايش اشک حرمان ريختن
نيست ناممکن ولي محتاج حالي ديگر است
ماتمش اطفال را سازد چو زالان سوگوار
در غمش هر شيرخواري شير زالي ديگر است
چند روزي با علم ني اسبها را هي کنند
کودکان را در محرم قيل و قالي ديگر است
هيچ کس چون ما نگيرد ماتم اين ماه را
با محرم شيعيان را اتصالي ديگر است
تشنه يک سينه ي سيرم، مرا بسمل کنيد
بال بال مرغ بسمل، بال بالي ديگر است
عزتي گرهست جز