در سکوت غربت شبهاي عشق
مي نشينم من بر دنياي عشق
مي کنم هر لحظه رويت را نگاه
تا که از خاطر نري با يک نگاه
اي امير روزهاي شيرين من
اي طلوع صبح فرداهاي من
باز با من بيا در شهر عشق
تا که با تو سر کنم روياي عشق
من که با تو گشته ام افسانه اي
ترک عشقت را نگو ديوانه اي؟....