سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان و دانش، برادران همزادند و دو رفیق اند که از هم جدا نمی شوند . [امام علی علیه السلام]

درد همدردی - خاکسترینه
خانه | ارتباط | آمار بازدیدکنندگان : 84828 نفر

خاکسترینه :: یکشنبه 84 فروردین 21

روزهاست می‌بینمت ؛ می‌دانی ؟! هیچ دانسته‌ای که به قطره اشکَت در دل چه اشکها و به لحظهْ خَندَت بر جان ، چه خنده ها که زاییده‌ام ؟! می‌دانی به نگاهت دنیایی زِ یاد برده‌ام و به گاهِ التجا ، اما ، چه زجر نهانی کشیده‌ام ؟! غنچة آلوده به ناپاکی روزگارانت ! چشمة آلوده به ناپاکی بارانت !  کاش می‌توانستن دمی در کنارَت نشستن و کاش می‌توانستن سایه‌ای برای لحظه ای حتی ، به سایه‌سارت هِشتن . لیک چه می‌توان کردن ؟! دریغ و صد دریغ چون مایی چُنین آموخته‌ایم که : ما نیکْ ظاهرانیم ، به مستمندان نزدیک شدن نتوانیم ! ... دخترک ! گُلکِ پرپر شده در کنج خیابان گدایی !  ستارة نور زِ کف داده به آسمان بی نوایی ! دانَم که خسته‌ای ؛ دم به زیستن فرو بسته ای ؛ دانم به ریسمانِ فریادهای خاموش جَسته‌ای ! صدای دلنشینْ حتی ، به جور تمنای بی منتها زِ دست داده‌ای ! من ، لیک هنوز گلویش تازه است ؛ من لیک هنوز ، امید به یأس نداده‌ است ؛ من هنوز ، تو را فریاد سر نداده است و سهم اندکت را زِ زندگی نخواسته است . پس تمام توان خویش را فرا می‌خوانم تا دخترک بی نوایی را به یاری خیزم که همهْ رؤیای پاک دخترانة خویش به زندان گدایی اسیر می‌بیند :    

ای همه آنانی که شب هنگام ، آسوده و آرام ، سر بر بالین آسایش خود می نهید و در خوابی خوب فرو می غلطید تا کودکِ توانی برای سرخوشیهای فرداتان بیافرینید ! آیا زِ یاد برده اید ناتوانانی که چشم در راه گامهای توانمند شمایند ؟! آیا بر باد نهاده اید یادمانِ گوشه نشینان بی گناهی که در آرزوی دستان سخاوتمند شمایند ؟!  مگر جز این می پندارید که آنان نیز چون مایند : انسانند و لبریز آمال پرنهال انسانی ؟! ... بیایید همه با هم آرزو کنیم رسد آن روزی که هیچ کودکی را در دل ، حسرت بازیهای کودکانه اش نماند و هیچ پدری را بر دل ، شرم از نگاه فرزند به گاهِ ناتوانی به اجابت خواسته های کودکانه اش نباشد ...

خدایم ! بزرگ بی منتهایم ! بارها کوشیده‌ام که بیابم این همه نابرابریها را چه حکمتیست ؟! این همه ناتوانمندیها را چه دلیلیست ؟! اما همیشه درمانده ام و سر به آسمان سرگشتگی ساییده ام ؛  نمی دانم و نخواهم دانست ، چنانکه پیش از من نیز بسیار بوده اند که نادانسته به سوی ذات دانای تو شتاب کرده‌اند و آن دنیا ، حجاب نادانی از منظر چشمان خویش برچیده دیده‌اند ؛ لیک ، این همه باز هم مرا مجاب نخواهد کرد که از تو به عزم گلایه به آستانت ، اجازتی طلب نکنم که من نمی دانم از چه روی چُنین ، عده ای را بر اوج مکنت و عده ای بر حضیض مِسکنت آفریده ای ؟! ... نمی دانم ، نمی دانم ، که این ندانستن ها چون همیشه مرا بر بی‌نهایت دلخستگی فکنده است ؛ مهربانم ، قادرِ رحمانم ، ای گرم‌ترین آغوش دلتنگی‌ام ، بر من ببخشای که چنین به کبریای وجودت جسارت روا داشته‌ام که من خسته‌ام ، دلشکسته‌ام ، بگذار که اندکی به حال خود مانم  ...

                                      خاکسترینه

              1:50 دقیقه بامداد شنبه بیستم فرودین ماه 

 



* کلام دلدار*

متن کامل قرآن کریم

متن کامل انجیل عهد جدید

متن کامل تورات

متن کامل اوستا

*زلال معرفت *

موعود

حضرت حافظ

ویلیام شکسپیر

جبران خلیل جبران

دکتر علی شریعتی

دکتر حسین الهی قمشه‌ای

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

* سیاست و اجتماع *

BBC

بازتاب

شریف نیوز

خبرگزاری مهر

خبرگزاری ایلنا

خبرگزاری ایپنا

خبرگزاری ایسنا

خبرگزاری فارس

* روزنامه‌ها *

شرق

ایــران

کیهــان

همشـهری

* فرهنگ و هنر *

سینا

قابیل

هفتان

سـخن

پنــــدار

کارگاه هنر

میراث خبر

خانه‌ هنرمندان

گفتگوی هارمونیک

*نشریات اینترنتی *

لوح

شهروند

مـاندگـار

پیــاده‌رو

قاصـدک

۷سنـگ

شـرقیان

فـــــروغ

گردون ادبی

مجله‌ی شعر

با شما نیستم

باشگاه اندیشه

::اشتراک::