مادر آمد.
مادر در باران آمد...
نوشتن خواندن درباره مادر را نه با يادگيري حروف و الفبا بلكه از آنگاه كه گريستيم خوانديم مادر را .
مادر اي ارام جان خسته و غمديده ام
مادر اي عشقت صفاي خار رنجيده ام
مادر اي نامت فراوان با شكوه و اعتبار
نام و يادت مظهر لطف خدا در سينه ام
...خاكسترينه ي مهربان با قلب عاشقت براي پرواز 21 دعا كن كه مي دانم محبوبي...
سلام....وبلاگت حرف نداره..بهت تبريك مي گم..
ضمنا متن خيلي زيبايي بود...از اين كه بهم سر زدي ممنون...
بازم بيا چون خوشحالم مي كني......منتظرت مي مونم
مادر .:. مهربان .:. جاودانه
سلام مهربونم
مرسي كه منو راهنمايي كردي... راستش من اين چيزا رو نميدونستم..
سعي كردم همون چيزيو كه گفتي انجام بدم
نميدونم درست شده يا نه .. ولي يه دنيا ممنون
مادر تو را دوست دارم و تو را مي پرستم از زوزي كه پا به عرصه وجود گذاردهام نگاه پر مهرت ولبخند شيرينت حيات بخش زندگيم بود در قصه ها و حكايتهااز تو سخن مي گويند گاه مي گويند بهشت زير پاي توست وگاه ميگويند تو با يك دست گهواره كودك و با دست ديگر دنيا را تكان ميدي...
سلام گلم همنفسم ممنون که س زدي شاد باشي...امشب از آسمان ديده تو روي شعرم ستاره مي بارد در سكوت سپيد كاغذ ها پنجه هايم جرقه مي كارد
شعر ديوانه تب آلودم شرمگين از شيار خواهش ها پيكرش را دوباره مي سوزد عطش جاودان آتش ها
آري آغاز دوست داشتن است گرچه پايان راه ناپيداست من به پايان دگر نينديشم كه همين دوست داشتن زيباست