همه شب با دلم کسي مي گويد«سخت آشفته اي زديدارشصبحدم با ستارگان سپيدمي رود، مي رود، نگهدارش»من به بوي تو رفته از دنيابي خبر از فريب فرداهاروي مژگان نازکم مي ريختچشمهاي تو چون غبار طلاتنم از حس دستهاي تو داغگيسويم در تنفس تو رهامي شکفتم ز عشق و مي گفتم«هر که دلداده شد به دلدارشننشيند به قصد آزارشبرود، چشم من به دنبالشبرود، عشق من نگهدارش»