• وبلاگ : خاكسترينه
  • يادداشت : درد همدردي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 155 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
     
    منم غبطه خوردم بهت مثل خيلياي ديگه. مي دوني آدم زود عادت مي كنه! بيشتر ماها هم به ديدن يه همچين صحنه هايي عادت كرديم و عادت يعني مرگ انسان!
    سلام خاكسترينه ي عزيز....هر وقت كه نثرتو مي خونم موزون بودن و دلنشين بودنش منو به وجد مياره...و موضوع اينبار ... خيلي خوب بود... و خيلي خوب گفتي كه ما نيك ظاهرانيم...با هم آرزو مي كنيم كه حكمت خدا كه البته خودش بهتر مي دونه كه چطور بايد اونو مقرر كنه، بر اين قرار بگيره كه يكي بر اوج مكنت و ديگري بر حضيض مسكنت نباشه و فاصله ي ظواهرمون كمتر بشه...راز و نيازت قشنگه و خالصانه...لذت بردم...پايدار باشي
    درود من بر شما!ابوذر اين نمود اسلام عصيانگر در برابر جور مي گويد:در عجبم از گرسنگان و برهنگان كه با شمشيرهاي آخته و برهنه حق خود را باز نمي ستانند از ناكسان شكمباره،اما خاكسترينه عزيز! من نيز در عجبم از خودم و امثالم كه چشم فرو بسته ايم بر محنت هم وطنانمان و دم بر نمي زنيم،مي پندارم كه خود را به خواب زده ايم و چه سخت است بيدار كردن كساني چون من كه خود را به خواب زده اند،دوست عزيز قلبم را به درد آوردي و مرا مايوس از من كردي كه چه ستم پيشه اي هستم كه گمان مي كنم اسلام تنها در كلامي خلاصه شده .....اف بر من باد.....يا حق

    سلام دوست عزيز. اينك كه دو ماه مصيبت بار

    براي اهل بيت عصمت و طهارت و همه دلدادگان

    و عاشقان و رهروان طريق عشق به پايان رسيد

    و گل لبخندي بر گوشه لب حضرت زهراي مرضيه

    سلام الله عليها نشست ، بيائيد با هم به

    استقبال ربيع برويم.

    ماه ولادت خجسته رسول گرامي اسلام ، محمد

    مصطفي، صلوات الله عليه .

    و ميلاد همايون بنيان گذار مكتب شيعه،حضرت

    امام جعفر صادق عليه السلام .

    و نيز زعامت و امامت فرخنده مولاي منتظران

    حضرت حجة ابن الحسن العسگري عليه السلام .

    اين مناسبتهاي فرخنده را به شما تبريك مي گويم.<

    روزي خواهم آمد و پيامي خواهم آورد
    در رگ ها نور خواهم ريخت
    و صدا در داد اي سبدهاتان پر خواب سيب آوردم سيب سرخ خورشيد
    خواهم آمد گل ياسي به گدا خواهم داد
    زن زيباي جذامي را گوشواري ديگر خواهم بخشيد
    كور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ
    دوره گردي خواهم شد كوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آي شبنم شبنم شبنم
    رهگذاري خواهد گفت : راستي را شب تاريكي است كهكشاني خواهم دادش
    روي پل دختركي بي پاست دب اكبر را بر گردن او خواهم آويخت
    هر چه دشنام از لب خواهم برچيد
    هر چه ديوار از جا خواهم بركند
    رهزنان را خواهم گفت : كارواني آمد بارش لبخند
    ابر را پاره خواهم كرد
    من گره خواهم زد چشمان را با خورشيد ‚ دل ها را با عشق سايه ها را با آب شاخه ها را با باد
    و به هم خواهم پيوست خواب كودك را با زمزمه زنجره ها
    بادبادك ها به هوا خواهم برد
    گلدان ها آب خواهم داد
    خواهم آمد پيش اسبان ‚ گاوان ‚ علف سبز نوازش خواهم ريخت
    مادياني تشنه سطل شبنم را خواهم آورد
    خر فرتوتي در راه من مگس هايش را خواهم زد
    خواهم آمد سر هر ديواري ميخكي خواهم كاشت
    پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند
    هر كلاغي را كاجي خواهم داد
    مار را خواهم گفت : چه شكوهي دارد غوك
    آشتي خواهم داد
    آشنا خواهم كرد
    راه خواهم رفت
    نور خواهم خورد
    دوست خواهم داشت
    سلام دوست مهربانم . هرچند اين تلخي ها واقعا آزاردهنده هستند ولي شايد بايد باشند تا زيبايي ها خود را نشان دهند . بايد درد و رنج و آسايش به هم آميخته باشند تا هركسي فراخور حالش امتحان گردد . ولي از تمام اين حرفها كه تو خودت بهتر از من مي داني بگذريم در يك جامعه واقعا اسلامي نبايد اين صحنه ها وجود داشته باشد . داشتن يك زندگي در سطح متوسط حق هر انساني است كه در يك جامعه سالم زندگي مي كند . آنوقت اگر آن جامعه نام اسلام را هم يدك بكشد انتظار بيشتري از آن مي رود . به اميد روزي كه امام و موعود عزيزمان (عج) قيام فرمايند و همگان را از اين تيره بختي نجات دهند .
    چيزي براي گفتن ندارم... همه گفتنيها را گفته اي . و چقدر زيبا و دلنشين... و چقدر تلخ داستان دختركها را كه داستانهاي زنده پيش رويمان هستند كه هر روز تكرار مي شوند...
    سال بي‌باران
    جلپاره‌يي‌ست نان
    به رنگ بي‌حرمت دل‌زده‌گي
    به طعم دشنامي دشخوار و
    به بوي تقلب.


    ترجيح‌مي‌دهي که نبويي نچشي،
    ببيني که گرسنه به‌بالين‌سرنهادن
    گواراتر از فرودادن آن ناگوار است.



    سال بي‌باران
    آب
    نوميدي‌ست.
    شرافت عطش است و
    تشريف پليدي
    توجيه تيمم.


    به‌جد مي‌گويي: «خوشا عطشان مردن،
    که لب‌ترکردن از اين
    گردن‌نهادن به خفت تسليم است.»



    تشنه را گرچه از آب ناگزير است و گشنه را از نان،
    سير گشنه‌گي‌ام سيراب عطش
    گر آب اين است و نان است آن!

    ta bodeh chenin bodeh khakestarineham !!!! va ma bi navatar az anha nezarehgarim !! nezarehgare payane ensaniyat !! payane atefehra kesani jashn migirand dar aghoshe ghonchehi ke nashkofteh ro be pejmordegi miravad !l

    متني كه نوشتي آدم رو به فكر فرو ميبره ... نوشته هات رو خوندم يه جورايي احساست خيلي پاك و ساده به نظر ميرسه ... چجوري بگم يه احساس بچگونه . به روح آدم لطافت ميده . شاد و موفق باشي .
    + مهلا 

    وقتي هر گوشه اين شهر، پر تزريقي و معتاد

    وقتي شاعر سياست، به مسافر كشي افتاد

    وقتي باتوم و كشيده زده تو غرور مردم

    وقتي ضجه شكنجه، توي اين هممه صدا گم

    وقتي پرونده بره زير دستاي يه گرگه

    جايي كه چرا و اما، غلطي خيلي بزرگه

    وقتي كودك خيابون، نصفه شب آدامس به دسته

    اونكه مسول و مديره؛ يا خماره، يا كه مسته

    دختر فراري هر شب، وقتي تو تخت جديده

    روي موهاش حتي رنگ گل سر رو هم نديده

    وقتي گليم تصميم، قد پاي من و ما نيست

    وقتي حرف، حرف يه فرده؛ حرف، حرف اجتماع نيست

    وقتي مزه تن تو باب دندون سياست

    جائيكه شعر جديدت، درد سر ساز مي شه واسه ات

    از دو تا چشماي آبيت، شعر گفتن خنده داره

    توي شهري كه غم نون، اشك مردُ در مي ياره

    + مهلا 

    بي گناه

    هيشكي نگفت يه دختر تنها تو اين شهر شلوغ

    بين نگاه هرزهء، مردمِ سر تا پادروغ

    شيش و بشِ گرسنگي، دلهرهِ دامن پاك

    مي مونه يا مثل برگ، مي يفته رو دامنِ خاك

    كنج خيابون مي خوابه، نون بيات سق مي زنه

    سر يه لقمه، چونه با مردمِ احمق مي زنه

    چه جوري قسمت مي كنه، نون و ميون شيش نفر

    دامنش اما پس بره، تموم شهر مي شه خبر

    بد بودش و بدتر اومد، چي فكر مي كرديم و چي شد

    گفتيم درست مي شه ولي، بدتر و هر كي هر كي شد

    پاي پر از تاولشو مونده، تو ترديد سراب

    قايق طوفان زده شو، اومده وارونه رو آب

    نون و تريدش مي كنه، تو كاسه خون همه شب

    تو دهني مي خوره تا، قشنگ و قرمز بشه لب

    تن رو حراجش مي كنه، همه بتونن ببرن

    عشوه رو ارزون مي كنه، پاپتيا هم بخرن

    روزاي آخر مي بينيش، كنج خيابون افتاده

    آهوي قصمون گير، گرگ بيابون افتاده

    آخر خط زير يه پل، بيرون شهر، كنار آب

    نعششو پيدا مي كنن كه رفته تا ابد تو خواب.

    + مهلا 

    چه زيبا با خدا سخن گفتي!

    نه! گلايه كردن از خدا عيب نيست. مگر نه اين است كه او مهربانترين و تنها كسِ بي كسي ماست پس از چه رو گلايه را در دل نهان كنيم كه با اين و جود نيز او آگاه بر نهان و آشكار دل ماست

    پس بگو تا با زيبايي كلامت نه تنها كه دل را خالي از اندوه كنيم بلكه به استعانت زيبا كلامت ما را نيز توان زيبا سخن گفتن با خدا باشد شايد...

    دل آرام گيرد به ياد خدا دوست خوبم اين قشنگترين احساسي كه من مدتيه از دست دادمش،،،،،،،،،، قدرش رو بدون

    باور ميكني يا نه ؟؟ من با اينجا خيلي آشنام

    سلام دوست عزيز// از ياد خدا هيچ وقت غافل نباش//ممنونم از حضورت// هميشه آبي باشي //

     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >