تو مثل يه گل سرخي توي باغ بي بهار.. توي شهر شب گرفته توي خواب تک سوار.. تو مثل کليد عشقي واسه قفل اين قفس .. تو با مني هميشه تا نيفتم از نفس.. واسه خوندن از تو بايد به کدوم نفس رسيد.. تو کدوم ترانه مي شه عاشقي رو داد کشيد .. وقتي هستي تن ديواره پر از پنجره.. مثل رقص واژه هايي تو سکوت حنجره..//..سلام دوست عزيز..اميدوام که هرجا هستي شاد و سلامت باشي...با کمي تاخير البته ..به شما و خانواده محترمتون سال جديدو تبريک ميگم و اميدوارم سالي باشه پراز مهر و محبت و موفقيت براي شما و همه دوستان.....پاينده باد تک نوازنده گيتار شکسته ي عشق.../.يا حق

تصميم بگيريد به هرجا که مي رويد و به هر کس که مي بينيد چيزي ببخشيد (يک لبخند يا حتي يک دعاي ساده ...) مادامي که مي بخشيد دريافت مي کنيد. هر چه بيشتر دريافت کنيد توانايي شما براي بخشيدن بيشتر مي شود."*/.سلام دوست عزيز..اميدوارم حالت خوب باشه .اپديت کردم و خوشحال ميشم بعد از اين مدتي که نبودم بازهم بتونم در کنار شما دوستان باشم..منتظر قدم هاي بهاريت در وبم هستم..يا حق

لبخند محزون زني ده ساله بود اين

كز گوشه ي چادر سياه ديدم اي ماه

آري زني ده ساله بشنو تا بگويم

اين قصه كوتاه ست و درد آلود و جانكاه

وين جا جز اين لبخند لبخندي نبيني

شش ساله بود اين زن كه با مادرش آمد

از يك ده گيلان به سوداي زيارت

آن مادرك ناگاه مرد و دخترك ماند

و اينك شده سرمايه ي كسب و تجارت

نفرين بر اين بيداد ، اي مهتاب ، نفرين

بيني گدايي ، هر بگامي ، رقت انگيز

ياد هر بدستي ، عاجزي از عمر بيزار

يا زين دو نفرت بارتر شيخ ريايي

هر يك به روي بارهاي شهر سربار

چون لكه هاي ننگ و ناهمرنگ وصله

3

اينجا چرا مي تابي ؟ اي مهتاب ، برگرد

اين كهنه گورستان غمگين ديدني نيست

جنبيدن خلقي كه خشنودند و خرسند

در دام يك زنجير زرين ، ديدني نيست

مي خندي اما گريه دارد حال اين شهر

ششصد هزار انسان كه برخيزند و خسبند

با بانگ محزون و كهنسال نقاره

دايم وضو را نو كنند و جامه كهنه

از ابروي خورشيد ، تا چشم ستاره

وز حاصل رنج و تلاش خويش محروم

از زندگي اينجا فروغي نيست ، الاك

در خشم آن زنجيريان خرد و خسته

خشمي كه چون فريادهاشان گشته كم رنگ

با مشت دشمن در گلوهاشان شكسته

واندر سرود بامداديشان فشرده ست

زينجا سرود زندگي بيرون تراود

همراه گردد با بسي نجواي لبها

با لرزش دلهاي ناراضي همآهنگ

آهسته لغزد بر سكوت نيمشبها

وين است تنها پرتو اميد فردا

4

اي پرتو محبوس ! تاريكي غليظ است

مه نيست آن مشعل كه مان روشن كند راه

من تشنه ي صبحم كه دنيايي شود غروق

در روشنيهاي زلال مشربش ، آه

زين مرگ سرخ و تلخ جانم بر لب آمد

لبخند محزون زني ده ساله بود اين

كز گوشه ي چادر سياه ديدم اي ماه

آري زني ده ساله بشنو تا بگويم

اين قصه كوتاه ست و درد آلود و جانكاه

وين جا جز اين لبخند لبخندي نبيني

شش ساله بود اين زن كه با مادرش آمد

از يك ده گيلان به سوداي زيارت

آن مادرك ناگاه مرد و دخترك ماند

و اينك شده سرمايه ي كسب و تجارت

نفرين بر اين بيداد ، اي مهتاب ، نفرين

بيني گدايي ، هر بگامي ، رقت انگيز

ياد هر بدستي ، عاجزي از عمر بيزار

يا زين دو نفرت بارتر شيخ ريايي

هر يك به روي بارهاي شهر سربار

چون لكه هاي ننگ و ناهمرنگ وصله

3

اينجا چرا مي تابي ؟ اي مهتاب ، برگرد

اين كهنه گورستان غمگين ديدني نيست

جنبيدن خلقي كه خشنودند و خرسند

در دام يك زنجير زرين ، ديدني نيست

مي خندي اما گريه دارد حال اين شهر

ششصد هزار انسان كه برخيزند و خسبند

با بانگ محزون و كهنسال نقاره

دايم وضو را نو كنند و جامه كهنه

از ابروي خورشيد ، تا چشم ستاره

وز حاصل رنج و تلاش خويش محروم

از زندگي اينجا فروغي نيست ، الاك

در خشم آن زنجيريان خرد و خسته

خشمي كه چون فريادهاشان گشته كم رنگ

با مشت دشمن در گلوهاشان شكسته

واندر سرود بامداديشان فشرده ست

زينجا سرود زندگي بيرون تراود

همراه گردد با بسي نجواي لبها

با لرزش دلهاي ناراضي همآهنگ

آهسته لغزد بر سكوت نيمشبها

وين است تنها پرتو اميد فردا

4

اي پرتو محبوس ! تاريكي غليظ است

مه نيست آن مشعل كه مان روشن كند راه

من تشنه ي صبحم كه دنيايي شود غروق

در روشنيهاي زلال مشربش ، آه

زين مرگ سرخ و تلخ جانم بر لب آمد

چيزي گم است در من ، از آرزوفراتر

مانند جان شيرين ، ز آن نيز، پر بهاتر

در جستجوي اويم ، يا در سراغ اكسير

من هر چه خسته پا تر ، او نيز كيمياتر!

حس مي كنم هم اينك ، گم گشته من اينجاست

اين سان كه گشته ام من ، از لال بي صدا تر!

گمگشته من اي كاش ، مي شد تو باشي اي عشق

بر خود نمي پسندم ، درد از تو بي دوا تر

معيار عاشقي چيست ؟ آيا هنوز بايد

با درد و داغ اين راز گرديد آشناتر؟!

گفتي كه بگذر از خويش ! از خويش هم گذشتم

شايد سراغ داري ، از من خوش آزماتر!؟

فرشتگان آسمان صلح و آرامش را پيش پاي من مي گذارند، حتي اگر سقوط کنم فقط در آغوش خدا خواهم افتاد...

تبريک و تبريک و تبريک... به خاطر تمامي نوشته هاي زيبايي که داري... و به خاطر تمامي حس هاي زيبايي که توي افکارت داري...

salam .... aya cheh .... akharin ghahreman bod ??!!!

nazaret baram mohtaramo geramist hamrahe khobam ..... bedrod