• وبلاگ : خاكسترينه
  • يادداشت : درد همدردي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 155 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
     

    گوش کن اي دل ، صداي آشنا را بشنوي ...بار ديگر ، عشق ياري ، حلقه بر در مي زند .... سلام گل ياسي ديگر در نهانخانه باغچه گل ياس کاشته شد ، پس با نظرات قشنگتون اين نهال رو آبياري کنيد ..منتظرتان هستم ....

    اين كيست گشوده خوش تر از صبح

    پيشاني‌بي‌كرانه در من

    وين چيست كه مي‌زند پر و بال

    همراه غم شبانه در من

    از شوق كدام گل شكفته است

    اين باغ پر از جوانه در من؟

    چقدر با احساس مينويسي اي كاش منم ميتونستم /ببخشيد كه دير سر زدم خونت قشنگه/موفق باشي عزيز

    ديرينه سالهاست که در ديدگاه من-

    شبهاي مهتاب چو درياست آسمان

    وين تک ستاره هاي درخشان بيشمار

    سيمين حبابهاست که بر سطح آبهاست

    در ديدگاه من

    اين ماه پرفروغ که بيتاب ميرود

    سيمينه زرورقيست که بر آب ميرود

    رخشان شهابها که پراکنده ميخزند.

    در ديدگاه من

    درياست آسمان و ندارد کرانه اي

    جز بي نشانگي

    از ساحلش نبوده خرد را نشانه اي

    گفتم شبي بخويش :

    اين آسمان پير

    بحريست بيکرانه ولي چشم من مدام

    دنبال ناخداست

    پس ناخدا کجاست؟

    در گوش من چکيد صدائي که نرم گفت:

    درياست آسمان و درآن ناخدا "خداست

    سلام

    اين اولين روزي كه حالم خوب شده و به وبلاگت سر ميزنم . هميشه زيبا وقشنگ مي نويسي . موفق باشي

    سلام عزيزم

    ممنون از اينكه بهم سر زدي

    عيد رو بهت تبريك ميگم

    موفق باشي

    اي عشق هر چه هستي هر چند سرد و خاموش ... هر چند گشته اي تو با شبدلان هم آغوش ... هر لحظه در كمينم نجوا كنم به طعنه ... اي عشق مرهم درد يادم تو را فراموش

    سلام خاكسترينه جان احساس ميكنم خاكستري من از دستم ناراجته؟؟؟؟؟؟؟؟آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    آفتابش برام سنگين شده آخه چرا؟ شايد لياقت ندارم .....

    ولي من هميشه دوووووووووووووووست دارم قد هفت آسمون خدا...التماس دعا....يا حق

    كسي كه براي خاكستري ماندن خويش دعا ميكند

    سلاممممممممممممممممممم

    اپ ديت كردم سر بزن

    زيبا بوود به ما هم سري بزن
    سلام..اميدوارم حالت خوب باشه و لحظه ها بکامت باشه..آپديت کردم..خوشحال ميشم نظرت و راجب اپديت جديدم که يک موضوع جديد رو داره بدونم...موفق باشي و سر سبز

    نجار پيري بود که مي خواست بازنشسته شود.او به کـارفرمايش گفت که ميخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگي بي دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد. کـار فـرمـا از اينـکه ديد کارگر خوبـش مـي خواهد کار را تــرک کند ? ناراحت شـد.او از نجار پير خواست کـه بـه عنوان آخـرين کار تـنـها يــک خانــهُ ديگر بسازد.نجار پير قبول کرد?اما کاملاْ مشخص بود که دلـش بـه اين کار راضي نيست.اوبراي ساختن اين خانه?از مصالح بسيار نامرغوبي استفاده کرد و با بي حوصلگي?به ساختن خانه ادامه داد. وقــتي خـانــه بـه پايان رسيد?کارفرما بـراي وارسي خـانــه آمد.او کـلـيـد در خانه را به نجار داد و گفت:((اين خانه متعلق به توست.اين هديه اي است از طرف من براي تو.)) نجار شوکـه شده بـود.مايهُ تاُسف بود! اگر مـي دانست که دارد خـانــه اي براي خودش مي سازد?مسلماْ به گونه اي ديگر کارش را انجام مي داد... **

    سلام خاكسترينه ي عزيز...از اينكه باز به نامه هام سر زدي ممنونم...اما متوجه نشدم چرا گفتي به كجا چنين شتابان...بهرحال نامه ي بيستم رو هم نوشتم...پايدار باشي...
    سلام: اولين باري نيست که به اينجا ميام ولي اولين باري که نظر ميدم ... مث هميشه ميخکوب شدم نمي دونم چي بنويسم ... ناتوان از نوشتن چيزي ... نوشتهاتون جايي براي نوشتن نميذاره ... در پناه حق
     <    <<    6   7   8   9   10    >>    >