خدايا تو چگونه زيستن را به من بياموز ؛ چگونه مردن را خود خواهم آموخت
سلام دوست عزيز
اميدوارم تو راهت هميشه ثابت قدم باشي
موفق و هميشه خندون باشي
يا علي
همه شب با دلم کسي مي گويد«سخت آشفته اي زديدارشصبحدم با ستارگان سپيدمي رود، مي رود، نگهدارش»من به بوي تو رفته از دنيابي خبر از فريب فرداهاروي مژگان نازکم مي ريختچشمهاي تو چون غبار طلاتنم از حس دستهاي تو داغگيسويم در تنفس تو رهامي شکفتم ز عشق و مي گفتم«هر که دلداده شد به دلدارشننشيند به قصد آزارشبرود، چشم من به دنبالشبرود، عشق من نگهدارش»
بابت لينك ممنون ..
شنيدي اون دوست با صداي دلپذريرش ميگويد :عروسك قصه من ..گهواره خوابت كجاست ؟..
اسب قشنگ كاغذيت ..
پولك مهتابت كجاست ؟
بال و پر نقره ايه ..كفتر عشقت رو كي بست
آيينه طوطي تورو سنگ كدوم كينه شكست ؟
سلام
تو اگر ميدانستي
ميان تشنگي من و ترانه ي دريا
چه فاصله ي تاريکي ست
ديگر از من
نشاني از آن ستاره نوبال را نمي پرسيدي
همان ستاره ي نوبالي که
از سينه ريز پاره ي آسمان
به گونه هاي خيس تو باريد و
مرا شاعر کرد
سلام خاكسترينه ي مهربونم
عشق شاخساري ست كه بيدرنگ
به شكوفه نميشيند
و دير زماني مي گذرد تا گلستاني شود
سرشار عطر و رنگ
و هيچ معنايي بجز ايمان ندارد
ايمان و اعتقاد به كسي ، به چيزي
و پيوسته همسفر اشتياق است
عشق سفري بي منتهاست در امتداد نياز ديگران